بارانباران، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

باران فندقی

روزانه های باران

سلام عشق مامان این ماه برای واکسن 18 ماهگی باید میبردمت ولی از قبل کلی استرس داشتم صبح چون بابایی کار داشت مجبور شدیم با مامانی بریم مرکز بهداشت اولش خیلی سرحال بودی ولی نمیدونم یه دفعه تا پامونو گذاشتیم تو اطاق برای چکاپ قد و وزنت شروع کردی به گریه اونم از اون گریه هایی که حالا حالا ها بند نمیاد طوری گریه میکردی که من اصلا متوجه نشدم واکسنتو کی زدند خلاصه تا از مرکز بهداشت اومدیم بیرون یه دفعه آروم شدی وتو کل مسیر تا خونه مامانی اینا از بغلم جم نخوردی ،تا رسیدی هم خونه رفتی تاب بازی  همه چیز یادت رفت تا بعد از طهر حالت خوب بود فقط عصر وقتی از خواب بیدار شدی نمیتونستی خوب راه بری با این که حوله سرد هم رو پات گذاشته بودم  و اس...
16 تير 1394

عزیزترینم 18 ماهگیت مبارک

گل زیبای زندگیم، به همین سرعت 18 ماه از باهم بودنمون ،با هم عاشقانه لحظه ها رو سپری کردن و زندگی رو با زیباترین شکل باور کردنمون گذشت. عروسک قشنگ من دیگه برای خودت خانومی شدی و هر روز ماشالا شیرینتر و البته شیطونتر میشی . این روزها وابستگیت به من خیلی بیشتر از قبل شده و این گاهی وقتا من و نگران میکنه و بعضی وقتا هم باعث حسادت بابایی میشه  و میگه باران تو رو بیشتر از من دوست داره!!!!! حالا بیا کلی توضیح بده که این وابستگی بچه ها به ماماناشونه نه بیشتر یا کمتر دوست داشتنشون!!!!  دندون نهم و دهمت این ماه جوونه زدند ولی هنوز دندونای نیشت درنیومدن و میدونم که داری بخاطرشون کلی اذیت میشی و دلیل بیشتر وقتا بیقراریهات هم همینه ...
1 تير 1394
1